کد مطلب:30037 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:101

زید بن صُوحان












زید بن صُوحان بن حجر عبدی، برادر صَعصَعه و سَیحان، از خطیبان[1] زبردست، شجاعان استوارگام،[2] بزرگان، زاهدان، ارجمندان[3] و از یاران وفادار امیر مؤمنان بود.[4] او به روزگار پیامبر خدا اسلام آورده و از یاران پیامبر صلی الله علیه وآله شمرده شده[5] و به حضور پیامبر صلی الله علیه وآله نیز رسیده است.[6].

پیامبر صلی الله علیه وآله از او به نیكی یاد می كرد و می فرمود:

هر كس دوست دارد مردی را ببیند كه یكی از اعضایش پیش تر از او به سوی بهشت می رود، به زید بن صُوحان بنگرد.[7].

این سخن والای پیامبر خدا - كه فضیلتی بزرگ برای زید بود -، در جنگ جَلولاء،[8] مصداق یافت.[9].

زید، زبانی حقگو و افشاگر داشت. چنین بود كه عثمان، وجودش را در مدینه برنتابید و او را به شام، تبعید كرد[10] و چون انقلابیانْ حركت اعتراض آمیز خود (علیه عثمان) را در مدینه شكل دادند، زید بدانها پیوست.[11].

او در جنگ جمل، شركت كرد[12] و خود از شهادتش خبر داد.[13] عایشه با نامه ای از وی دعوت كرد كه به یاری اش برخیزد. او چون نامه را خواند، هوشمندانه و زیبا گفت:تو را به چیزی فرمان داده اند و ما را به چیزی دیگر؛ امّا تو به كار ما پرداخته ای و به ما فرمان می دهی كه به كار تو بپردازیم. به تو فرمانِ در خانه نشستن داده شده و به ما فرمانِ جنگیدن تا رفع فتنه. والسلام![14].

زید در دفاع از علی علیه السلام زبانی گویا و در حراست از آن بزرگوار، گامی استوار داشت. علی علیه السلام چون بر بالینش نشست، فرمود:

خدا تو را رحمت كند! همانا تو كم هزینه و بسیار یاری رسان بودی.[15].

6519. تاریخ دمشق - به نقل از ابوسلیمان -:چون سلمان فارسی بر ما وارد شد، نزدش رفتیم تا قرائت قرآن بیاموزیم. سلمان گفت:قرآن، [ به زبان] عربی است. آن را از مردی عرب فراگیرید. پس زید بن صُوحان بر ما قرائت می كرد و سلمان، گوش می داد و اگر او جایی خطا می كرد، تذكّر می داد.[16].

6520. تاریخ دمشق - به نقل از ابوقُدامه -:سلمان در مدائن بر ما حكومت داشت و با آن كه امیر ما بود، گفت:ما فرمان داریم كه پیشنماز شما نشویم. ای زید! جلو بِایست.

زید بن صُوحان، پیشنماز ما شد و برایمان سخنرانی می كرد.[17].

6521. الطبقات الكبری - به نقل از مِلْحان بن ثروان -:سلمان در روز جمعه به زید بن صُوحان می گفت:برخیز و برای قومت سخن بگو و به آنان تذكّر بده.[18].

6522. تاریخ بغداد - به نقل از حُمَید بن هلال -:زید بن صوحان، شب را به عبادت برمی خاست و روز را روزه می گرفت و شب جمعه را اِحیا می داشت و این بر همسرش گران می آمد. خبر این كارها به سلمان رسید و آمد و از زید، جویا شد.

همسرش گفت:این جا نیست.

سلمان گفت:تو را سوگند می دهم كه خوراكی آماده سازی و بهترین لباس هایت را بپوشی و سپس به دنبال زید بفرستی.

پس زید آمد و سلمان، خوراك را پیش كشید و گفت:ای زید عزیز! بخور.

زید گفت:من روزه دارم.

گفت:ای زید عزیز! بخور. از دینت نمی كاهد (یا مكاه). بدترین شیوه رفتن، تند رفتن است. چشمت بر تو حقّی دارد، بدنت بر تو حقّی دارد و همسرت نیز بر تو حقّی دارد. بخور، ای زید عزیز!

پس زید خورد و شیوه پیشینش را رها كرد.[19].

6523. الطبقات الكبری - به نقل از ابن ابی هُذَیل -:عمر بن خطّاب، زید بن صوحان را فراخواند و خود او را سوار مَركب كرد - همان گونه كه شما با امیران خود، رفتار می كنید -. سپس به مردم رو كرد و گفت:با زید و یارانش این گونه رفتار كنید.[20].

6524. الطبقات الكبری - به نقل از عبد اللَّه بن ابی هُذَیل -:نمایندگان اهالی كوفه - كه زید بن صوحان نیز در میان آنها بود -، بر عمر وارد شدند... و عمر، خود، زید را بر مَركبْ سوار كرد و گفت:ای اهالی كوفه! با زید، چنین رفتار كنید؛ وگرنه شما را عقوبت می كنم.[21].

6525. الطبقات الكبری - به نقل از ابراهیم -:زید بن صوحان، سخن می گفت. عربی بادیه نشین به او گفت:از سخنت خوشم می آید؛ ولی [ بریده بودنِ ]دستت مرا به تردید می اندازد.[22].

زید گفت:مگر نمی بینی كه دست چپ است.

عرب گفت:به خدا، نمی دانم كه دست راست را [ در حدّ دزدی ]قطع می كنند یا دست چپ را!

زید گفت:خداوند، راست گفت كه:«الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ ی؛ [23] اعراب بادیه نشین در كفر و نفاق، سخت ترند و به ندانستن حدود الهی كه بر پیامبرش نازل كرده، سزاوارترند».[24].

6526. البَرصان والعَرجان:زید بن صوحان عبدی، سخنور و شه سوار و فرمانده بود و در حدیثی [ نبوی ] با ذكر سلسله راویان آمده است كه:«یكی از اعضایش پیش تر به سوی بهشت می رود».

و زید، همان كسی است كه به علی بن ابی طالب - كه رحمت خدا بر هر دو باد - گفت:من فردا كشته می شوم. گفت:«چرا؟». گفت:در خواب دیدم كه دستم از آسمان فرود آمد. پس دستم مرا فرا می خوانَد.

پس چون عمیر بن یثربی، در نبرد تن به تن، زید را از پای درآورد، علی بن ابی طالب علیه السلام در عبور از كنار كشتگان [ جنگ جمل ]بر سرِ جنازه او ایستاد و فرمود:«هان! به خدا سوگند، من تو را جز این گونه نمی شناسم:یاری ات همیشگی و هزینه ات [ برای من ] اندك بود».[25].

6527. امام صادق علیه السلام:چون در جنگ جمل، زید بن صوحان - كه رحمت خدا بر او باد - بر زمین افتاد، امیر مؤمنان آمد و بالای سرش نشست و فرمود:«ای زید! خدا تو را بیامرزد، كه كم هزینه و بسیار یاری رسان بودی!».

پس زید، سرش را به سوی او بلند كرد و گفت:و خدا نیز به تو - ای امیر مؤمنان - جزای خیر بدهد كه - به خدا سوگند - تو را جز این گونه نمی شناسم كه خداشناس و در لوح محفوظ، بزرگ و حكیم هستی و خدا در نظرت بزرگ است.

به خدا سوگند، از سرِ جهالت، همراه تو نجنگیدم؛ بلكه از اُمّ سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله شنیدم كه می گفت:شنیدم پیامبر خدا فرمود:«هركه من مولای اویم، پس علی مولای اوست. بار خدایا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و یاورش را یاوری كن و وا گذارنده اش را وا گذار» و به خدا سوگند، ناپسند داشتم كه تو را وا گذارم و خدا هم مرا وا نهد.[26].









    1. تاریخ دمشق:440/19، البرصان والعرجان:399.
    2. رجال الطوسی:566/64، البرصان والعرجان:399.
    3. تاریخ بغداد:4549/439/8، سیر أعلام النبلاء:133/525/3، الاستیعاب:857/124/2.
    4. رجال الطوسی:566/64.
    5. سیر أعلام النبلاء:133/525/3، الاستیعاب:857/124/2، اُسد الغابة:1848/364/2.
    6. تاریخ دمشق:429/19.
    7. مسند أبی یعلی:507/266/1، تاریخ بغداد:4549/440/8، تاریخ دمشق:434/19. در منبع اخیر آمده است:«دستش در راه خدا قطع می شود. سپس خداوند، بقیه پیكرش را به بخش اوّلش ملحق می كند».
    8. جَلَولا، یكی از آوردگاه های مسلمانان و ایرانیان در سال شانزدهم هجری است. این ناحیه در هفت فرسخی خانقین و در مسیر راه قدیمی بغداد به خراسان بوده است. (ر. ك:معجم البلدان:156/2)
    9. الطبقات الكبری:123/6، سیر أعلام النبلاء:133/526/3، المعارف:402، الاستیعاب:857/125/2. برخی قطع دست زید را در پیكار نهاوند و یا یرموك می دانند. (ر. ك:الطبقات الكبری:124/6، تاریخ دمشق:437/19، المحلّی:396/11)
    10. أنساب الأشراف:155/6، الطبقات الكبری:124/6، تاریخ الطبری:326/4.
    11. تاریخ الطبری:349/4، تاریخ دمشق:245/19.
    12. الاستیعاب:857/125/2، اُسد الغابة:1848/364/2، سیر أعلام النبلاء:133/526/3.
    13. سیر أعلام النبلاء:133/526/3، الطبقات الكبری:123/6.
    14. رجال الكشّی:120/284/1، تاریخ الطبری:476/4الكامل فی التاریخ:319/2.
    15. رجال الكشّی:119/284/1، الاختصاص:79.
    16. تاریخ دمشق:439/19.
    17. تاریخ دمشق:439/19. نیز، ر. ك:الطبقات الكبری:124/6.
    18. الطبقات الكبری:124/6، تاریخ دمشق:440/19.
    19. تاریخ بغداد:4549/439/8، تاریخ دمشق:440/19.
    20. الطبقات الكبری:124/6، سیر أعلام النبلاء:133/527/3، تاریخ دمشق:438/19.
    21. الطبقات الكبری:124/6، سیر أعلام النبلاء:133/526/3، تاریخ دمشق:438/19.
    22. دست چپ زید بن صوحان در نبرد جلولاء، قطع شده بود و عرب بیابانی، بریدن دست زید را به خاطر دزدی می پنداشته و یا قصد طعنه زدن داشته است. (م)
    23. توبه، آیه 97.
    24. الطبقات الكبری:123/6، سیر أعلام النبلاء:133/526/3، تاریخ دمشق:437/19.
    25. البرصان والعرجان:399، المعارف:402.
    26. رجال الكشّی:119/284/1، الاختصاص:79.